- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
غنچهای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هـسـتـی هـم امـام و مـقـتـدا کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او هم برای اهل ایمان گـشته میر و رهنما حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند جـمع گـشته گرد مـهـد هـادی نـورالهدا اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول جـدّ مهـدی باشد و بر ما ولی و پیـشـوا یـادگـار جانـفـزایش شد دعـای جـامعـه از دعای اوست تا روح دعـا دارد صفا با نگـاهی پُـر شـود جـام تـهـی ما دگـر صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا قـبر زیـبایش بود در بارگـاه عـسگـری کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
به جـای بـاران بـبـارد ز آسـمان انجـم بـه مــقــدم پـسـر فـاطـمــه امــام دهــم چه خـفـتهای مـه من روز عید آمد، قُـم به بحر شادی گـردیده ملک هـستی گُم شد از ولایت ابن الرّضا جهان روشن قلـوب شیعه دل صاحب الزمان روشن عـروس فـاطـمه بر فـاطـمه پـسر زاده برای شـمـس ولایت بـهـین قـمر، زاده و یـا کـه آمـنـه پـیـغـمـبـری دگـر زاده و یا که بـنـت اسـد شـیـر دادگـر، زاده بحـق که آیـنـه حُـسن خـالـق ازلی ست که بوسه زن به جمالش محمّد ابن علی ست گـذر ز کـبـر و ریا تا که کـبریـا بیـنی خودی گذار به یک سوی تا خدا بیـنی شـکـوه آیــنـۀ روی مـصـطـفـی بـیـنی مـه جـمـال دل آرای مـرتـضـی بـیـنـی جـمـال لَـیـس کَـمِـثـله ز حق هـویدا شد مـه امـیــد جــواد الائــمّــه پــیــدا شــد در آســمـان ولا مــاه بــیقــریـن آمــد به صورت بـشری صورت آفـرین آمد کـز آفــتــاب بـر آن مــاه آفــریـن آمــد ولّـی حـق دهـمـین پـیـشـوای دیـن آمـد امین وحـی ز سوی خدا در این مـیلاد پـیـام تـبـریـک آورده بـر امــام جــواد گذر ز خویشتن و گوش جان خود کن باز کز آن ولّی خـدا گـویـمت یکی اعجـاز که مرغ روحت از حبس تن کند پرواز به آسمان حـقیقت رسی ز کوی مجـاز ز شـرح آن بـشـنـاسـی امـام را، بهـتر وصی حـضـرت خـیـرالانـام را، بهتر بگـفـت با متـوکّـل زنی ز نـسل عـرب که یا امـیـر منـم دخـتـر عـلـی، زیـنب حسن برادر و زهراست مادرم به نسب ز آسـمـان ولایت مـنـم هـمـان کـوکـب خلایق از سخـن او به حـیـرت افـتادند که قـصّـه را به امـام دهـم خـبـر دادند امـام آمـد و اول نـصـیـحـتـش فـرمـود ولی نداشت نصیحت برای آن زن سود ولّی حق که بجان و تنش سلام و درود گـشود غـنچۀ لب را بدو چنین فرمود: که گـوشـت بـدن پـاک اهـل بیت کـرام بود به حجـم خدا بهر هر درنده حـرام براستی اگرت دعـوی است در گـفـتار بـجـانـب قــفـس شـیـرهـا قـدم بـگــذار سخن بگـوی به آنان نشانـشان به کنار بگفت ای به بزرگیت کرده حق اقـرار اگر به صدق بود گفـتهات ز من بـشنو بـجـانـب قــفـس شـیــرهـا تــو اوّل رو از این سخـن مـتـوکل شد بـسی دلـشاد ولی امـام که جـان جـهـان فـدایـش بـاد بـجـانـب قـفـس شـیــرهـا قــدم بـنـهــاد چو چشم شیران بر روی حضرتش افتاد بخاک مقـدمش از عجـز و لابه افتادند سرشک ریخته صورت به پاش بنهادند کـنار خـویش چو روی امـام را دیـدند گـل وصال ز گـلـزار حُـسن او چـیدند سرشک شوق چو باران ز دیده باریدند بگـرد یـوسف زهـرا هـماره گـردیـدند یکی از آنان با حضرتش سخن میگفت ز رنج پیری و احوال ضعف تن میگفت که ای ولی الـهـی اگـر چـه من شـیـرم ولـی ز کــثـرت سـن اوفـتـاده و پـیـرم ز رنج پیـری خود در قفس زمین گیرم ز بس گرسنه به سر میبرم ز جان سیرم ز شیـرهای جـوانـتر بخـواه ای سرور که وقت خوردن طعـمه بمن کنند نظر امـام گـفت: بود تا گـرسـنه این حـیوان به سوی طعمه نیـایـند شیـرهای جوان قـدم نهـاد برون از قـفـس لـب خـنـدان فـتاد زن به قـدمهای حضرتش گـریان که ای ولّی خـدا شـرمگـین و منـفعـلـم نه زیـنـبم منـما پـیـش دیگـران خـجـلـم شـنیدهام متوکّل که سخت گـشت حـقیر تو گوئی از حسد آمد به سینـۀ وی تیر بگـفـت آن زن مـکـاره را کـنـند اسـیر برند جانب شیران به جـرم این تـزویر همه ستـاده به حالـش نـظاره میکردند که شیرها تن او را پاره پاره میکردند اگـر کـه گـوشـت آل پـیـغـمـبـر اسـلام به قول حجّت حق هست بر درنده حرام به کربلا ز جفا گرگ های کوفه و شام حـسین را که بود نـور چشم خیرالانام به ظهر جمعه لب تـشـنهاش فدا کردند ســر مـقـدّس او را ز تـن جـدا کـردنـد شـراره زد به دلـم یـاد وقـعـۀ عـاشـور تـنی که بود سـراپـاش جمـله آیت نـور به موج نیزه و شمشیر و سنگ شد مستور شکسته شد همه اعضای آن ز سُمّ ستور برهنه ماند به روی زمین سه روز و دو شب نـدانـم آنکه چه بگـذشـت بـر دل زینب دمی که دختر زهـرا به قتلگه رو کرد نــگــاه بـر بــدن پــاره پــارۀ او کــرد کشید ناله پـریشان ز غصّه گـیسو کرد سرشک ریخت ز چشم و نگه به هر سو کرد چه دید، دید به گردش به غیر دشمن نیست چنان گریست که دشمن بر او بلند گریست به گـفت ای به فـدای تو مـادر و پـدرم چگونه جسم تو صد چاک بر زمین نگرم ز جای خـیز ببـین سوی شام رهـسپرم تو خـفـتهای و شده قـاتـل تو هم سـفرم عزیز فـاطـمه ما را سـوار محـمل کن نگه به اشک من و خـندههای قاتل کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
آمده تا سخـن از چشم خود آغـاز کند دهـمـین پنجـره را سمت خدا باز کند تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند جـگـر شـیـر بیـاریـد که اعـجـاز کـند دهـمـین مرتـبـه امـروز، قـیـامت آمد عــلـی آخـــر دنــیــای امــامـت آمــد رد پـایش هـمه جا قـبـلهنـما میسـازد خطی از جامعهاش جامعه را میسازد خادم خانهاش از خاک، طلا میسازد کرمش نیـز به شدت به گـدا میسازد بیسبب نیست اگر عادتش احسان شده است نـوۀ ارشـد آقـای خـراسـان شده است گوشۀ صحن عجب حال و هوایی دارم بـر سـرم سـایـۀ ایـوان طـلایـی دارم از سـر سـفـرۀ او نـان و نـوایی دارم سـامـرائـیـم و عـادت به گـدایـی دارم سامرا، کـرب و بلایی به نظر میآید این دو شش گوشه به دنیا چقدر میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
سپاس و حمد خدا را که ناز و نعمت داد به نسلهای بشر ذات پاکِ فـطرت داد زبان برای تـشکـر، دهـان برای بـیان نفس برای حـیات و بدن به قـدرت داد به عالَم از درِ توحید لطفِ بیحـد کرد به آدم از رهِ تکـریم، حکـمِ طاعت داد هــدایـتِ هــمــه بـا آیــههـای قــرآنـش به خـالـصـانِ درش هـدیـۀ نـبــوّت داد ز حُـبِّ آل مـحــمـد مـحـبّـتـش جـاری بـه شیـعـیـان عـلـی نـعـمـت ولایت داد کمالِ عصمت خود را به فاطمه بخشید تمام هستی خود را به آل عـصمت داد به افـتخـار نـبی و علی به معـصومین و نـسـل کـوثـریِ فـاطـمـه امـامـت داد پس از حسین و حسن تا عـلیٍّ الهـادی عـلیِ چـارمِ خود را به آل عـتـرت داد سخن ز حضرت ابنُ الجـواد میگـویم همانکه حضرت حق، بیرقش ز نصرت داد ز لطف خاصِ خداوندیاَش در این دوران به دست هـادیِ دین پـرچـم هـدایت داد پس از جـواد به ابنُ الـرضای دوم نیز هزار ویک سخنِ نغز و بحرِ حکمت داد ولادتـش شـده بـابُ الـغــدیــر ایـن آقـا چقدر حضرت هادی به شیعه عزّت داد ز هـشت سالگیاَش شد امامـتَـش آغاز قـیام او به هـمه عـاشـقـان کـرامت داد قـیام کرب و بلا را دوبـاره احـیـا کرد بهـای تازهای از شـوقِ بر زیـارت داد زیارتی ز غـدیـریه، جامـعه، مـبـسوط ز نَـصِّ خـویش به دست تمام امت داد مــبـارزات فــراوانِ او هـمـه تـعــلـیـم به شیعه با عملِ خیر، درس غیرت داد چو از مدیـنه به تبـعـیـدِ سـامـرا بُردند به شیعیان، همه طرحی دراز مدت داد شیوعِ نهضتِ نامه نگاریاَش زیباست قـیامِ نرم، به یاران عجـیب وحدت داد مـنافـقـان به غـیـابش سعـایـتَـش کردند هـزیـنههای زیادی از این سعـایت داد حـرامیان حـرمش را محـاصره کردند ولی خدا به ولیاَش دوباره شوکت داد هـزار نـقـشـه عـلـیـهِ امـام مـا چـیـدنـد ولی مـقـاومتِ او به مـا بـصـیـرت داد دگر ز دشمنیِ دشـمنان هَـراسی نیست زمامداریِ هـادی به شیعه شوکـت داد هـنـوز هـم حـرم او دفـاع مـیخـواهـد مـدافـعِ حـرمـش درس اسـتـقـامـت داد دلِ امــام زمـــان را بـه دسـت آوردنـد به پیر و مرشد ما، حضرتش بشارت داد به رغمِ خصم، که آینده را برَد در بیم امـــام مــژدۀ آیــنـــده را بـه امــت داد فریب و فتنه و تحریم و خدعه و تهدید به لطفِ حق به شما ابتکار و همّت داد لباسِ جنگ به هر رنگ در بیاید، باز لباسِ رزم به تن کن که جنگ عزّت داد اسیـرِ سامـرۀ او همـیشه در رزم است به آن امـیـد که شـاید بـما شـهـادت داد غریبِ سامـره بود و عزیز زهـرا بود هـزار راه نـشان در مـیـان غـربت داد اهـانـتـی که به بـزم شـراب بـر او شد پـیـام تـازه بـمـا در دلِ مـصـیـبـت داد ز شعر خواندنِ خود، کاخ ظلم را لرزاند شبـیهِ خـطبۀ زینب، به خـصم ذلّت داد گـریزِ روضۀ ما مجـلس شـرابِ یـزید چگونه بود که دشمن به خویش جرأت داد شکستنِ لب و دندان به جای خود، اما به دخـترِ شهِ خـوبان چگونه تهمت داد ز بوسهای که رباب از سرِ بریده گرفت بـرای گـریه به آل حـسـیـن مهـلـت داد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
برای عـشق دوبـاره بهـانه پیـدا شد بـهـانه غـزلی عـاشـقـانـه پـیـدا شـد طنین آمدن کیست اینکه از طربش قـلم به شور رسید و تـرانه پیدا شد الا که گـمـشدگـان هـدایـتـیـد هـنوز پی نشـانه نگـردیـد، خـانـه پـیدا شد برای مـرغ دل چـند بام و چند هوا هم آشـیانه و هـم آب و دانه پیدا شد میان باغچه، یاسی شکفت وقتی که گـل جـواد به دست سـمانه پیـدا شد رسید چشمه کـوثر رسید آب حیات به مقدم دهمین مصحف خدا صلوات بـبـین محـمـد سـوم! عـلی چـارم را میان صـورت او با نبی تـفـاهـم را چه صورتی که شراب لبان نوشینش به نیم جرعۀ خود مست میکند خم را ببین که پشت در خانهات همه جمعند ببین گدایی خورشید و ماه و انجم را برای مـردم ری از تـنـور احسانت عطا نما دو سه تا لقمه نان گندم را نثار این همه تبریک را ز ما بپذیر حـوالهایست اهـالی مشهد و قـم را بیا که شب شب شادیست فاطمه تبریک شب ولادت هادیست فاطمه تبریک غزل به پای تو برده خیالهای مرا در آسـمان تو وا کرده بالهای مرا نگاه نغـز تو بر بیتهای پر نقـصم چه خوش به بار رسانده نهالهای مرا بگو اگر که خدا نیستی که هستی تو؟ بیا و کـفـر نـبـیـن احـتـمالهای مرا الا که خط به خط جامعه کـبیرۀ تو جـواب داده تــمـام سـوالهـای مـرا وصال چشم من و خاک پات ناشدنیست ولی بـیا شـدنی کن محـالهـای مرا من آشـنـای سـرای قـدیـمتان هـستم گدای حضرت عبدالعـظیم تان هستم تـمام دغـدغۀ تو خـدا شناختن است تمام خواهش من هم تو را شناختن است بدون اذن تو دردی دوا نخواهد شد که راه اصلی درمان دوا شناختن است تو آشـنـای تـمام غـریـبها هـسـتی وگرنه کار همه آشنا شناخـتن است دو دست خالی ما را یقین تو میبینی مرام و مشی کریمان گدا شناختن است اگر که خورده مسیرت شبی به بزم شراب بدون شک هدفت کربلا شناختن است چه کـربلا که دلم دارد آرزویش را خدا کند که ببـیـنم دوباره کویش را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـر لـکـنتِ زبـان من آقا امـان دهـید یا لطف کـرده و به بـیانم تـوان دهید تا مدح یک فـضیـلـتـتان را بیان کنم قـدر تـمام عـمـر جـهـانم زمـان دهید کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است الـفـاظ قـاصـرند به الـفـاظ جان دهید تا حق مـطلـب از سر ایـمـان ادا کنم ابن سکـیت نطق مرا دُر فـشان دهید بر ذوق کـور من تب دریای ملتهـب سـقـفی بلـنـدتر، ز خود آسـمان دهید از وحی در ثـنای تو باید مدد گرفت پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز بالاتر از مسـیح عـدم را به هم بریز شعری بخوان که وقت هدایت گری شده ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز آقا اگر بـنـاست دمی بیتو سـر کـنـم تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز اصلا به دست های کریمت گـل مرا از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز بر سائل درت نظری کن ز روی لطف کـل مـعـادلات کـرم را به هم بـریـز آقــای مـهـربــان دلــم بـا تــبـســمـی دریای پُـر تلاطـم غم را به هم بریز آرامش دلم دو جهـان در پـناه توست کارم هـمـیـشه گیر نفـوذ نگاه توست انداخت گرچه کینۀ دشمن به زحمتت یک ذرّه کم نشد به خـدا از شرافـتت گـردیـده بــارهـا مـتــوکـل ذلـیـل تـو بـوده رفـیـع ســایــۀ دیــوار عـزتـت صد آسمان فـرشته به شـمـشیر آخته دارند چشم در پی فـرمان حـضرتت راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت آورده دائـمـاً سـر تـعـظـیـم را فـرود دنیای عـلـم عالـمـیان پای حـکـمـتت اسـلام رفـت تـا بـه دل قــارۀ سـیــاه از بـرکت درایـت بـسـیـار و هـمـتت نورت گرفته کشـور دلها به جلوهای از بس شبیه حضرت زهرا به جلوهای از کفر محض با دمت ایمان درست کن از زنگی سـیـاه مـسلـمان درست کن در پای درس و بحث سراسر هدایتت از وحشیان حقیقت انسان درست کن از راز قـلب مرد مـسـافـر خـبـر بده از او کسی شبیه به سلمان درست کن ای حسرت بهشت خـدا خاک پای تو از دوزخ خـرابه گـلستان درست کن یک خندۀ ملـیح به لبهـای خود نشان قبله برای یوسف کنـعـان درست کن با سطری از معارف والای حضرتت راهی برای بیـنـش قرآن درست کن در وصف خوبی تو هزاران حکایت است عشقت همان میان بُر راه هدایت است چون نوکری که خو کرده بر امیر خود من را نما به نیمه نگاهی اسـیر خود تا جای دیگـری نـروم از درت، مرا بر خانهات الی الابدی کن فقیر خود در باب معـرفت تو مرا پای جامعـه بخشیدهای بصیرت و کردی بصیر خود دست مرا بگـیر و ببر تا غـدیـر خـم با سطری از زیارت اهل غدیر خود اهـل گـنـاه بـودم و با مـهـربـانـیات وا کردهای تو پای مرا در مسیر خود از سختی زمان گلهای نیست، شکر حق خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود دل بـسـتـۀ کـلامـکـم الـنـورتـان مـنم در باب عـشق وصلۀ ناجـورتان منم دنیاست عـبـد خـانۀ عـبدالعـظـیـم تو محـتاج دست های هـمـیشه کـریـم تو با اهـدنا الـصـراط تـو اهـل هـدایـتـم با نـور تـوست راه دلـم مستـقـیـم تـو این حس همیشه بوده به همراه من که هست مشمـول من عـنایت و لطف قـدیم تو در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت دارم سـلام بر تـو و قـلـب سـلـیـم تو حال و هوای گنبد سلطان که جای خود دارد هـوای گـنـبـد تـو یا کــریـم تـو نزدیک شـد مـحـرم شاه شـهـیـد دین امضا بزن حوالۀ دل را یک اربعین
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام هادی علیهالسلام
نوری به جـهـان ز حیّ سرمد آمد از لـطـف خــدا عــبـد مـؤیّــد آمـد دهـم گـل بـوسـتان زهـرا و عـلـی از نـسـل عـلـی نـجـل محـمّـد آمـد ***************** امشب به جهان نور خدا آمده است دهم گـل باغ مـصـطفی آمده است در بـیت نـهـم گـل ولایـت، هـادی از نـسل عـلی مرتضی آمده است ***************** امشب به جهان نـور مبـین میآید بر شیـعه بگـو حـبل مـتـین میآید از بیت جواد ابن رضا هادی دین هـمـنـام امـیـر مــؤمـنـیـن مـیآیـد ***************** امـشـب از لـطـف خــداونـد ودود غـنـچـهای وا شد به گـلزار وجود آمـده چـهـارم عـلـی، هــادی دیـن بـر جــمــال کــبــریــائـیـش درود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
امشب بسـاطِ شـادمـانی جـور بـاشد از فرش تا عـرش امتـداد نور باشد هادی همان سرچـشـمۀ نـورِ هدایت مـیـلاد او باشد سـراسـر با سـعادت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
باز در بحر ولایـــت گهــری پیــدا شـد باز بــر چـرخ امامت قـمــری پیــدا شد بـاز در بـاغ فـضیـلت ثـمـری پیـدا شـد قـلـــم صـنـع خــدا را اثــری پیـــدا شـد شب وصل و شب وجد و شـب ذکر اسـت و دعاسـت شب میلاد علی ابن جواد ابن رضاست جان به کف گیر و بیا جلوۀ جانانه ببین خلوت محفل شمع و گل و پروانه ببـین در حرمخانـۀ حـق، مـاه حـرمخانه ببین روح شــو طلعـت ریحانۀ ریحانـه ببین باز پیـــدا شـــده مـصباح هُـدایی دیگـر پـای تـا فـرق امـام الـشّــهـدایـی دیـگـر شاهکـار ازلـی را اثر است این مولـود دهمین قـبلۀ اهـل نظـر است این مولود پسر پاک رضا را پسر است این مولود دهمـین قـبلـۀ اهـل نظر است این مولود بـفـشـانـید به گـهــواره گـل و ریحـانش سر و جان همــه خـوبان جهان قربانش آفتابی که به چـشم هـمگان چهـره گشاد سایـهاش بر سـر خلــق همه عـالم افـتاد هـمـه داریـم از او درس ولایـت را یـاد جامعه باد فدایش که به ما (جامعه) داد وعدههایش همه صدق است و کلامش همه نور نگه چشم بد از مصحف رخسارش دور دست ما خـالی و او دست عـطای داور فکـر ما کوتـه و وصلـش ز همه بالاتر گوهر ده یـم نــور است و یـم ده گـوهر نام هادی است برازنده بر آن فخر بشر داده بر چشم دل از پرتو حُسنش جلوات به جلال و به کمال و به جمالش صلوات این گل باغ جواد است و جهان گلزارش بـهـتـرین آیـنـۀ حُـسـن خـدا رخـسـارش بـه جـواد ابن رضا روح دهـد دیـدارش کـعـبـۀ جـان هـمـه زنـده دلان دیـوارش وصف او ســورۀ نـور است بدانید همه فــی بـیـــوت اذن االله بـخـوانـیـد هـمــه ای به از عطر جنان خاک در سامرهات آرزوی هـمـه خـوبان سـفـر سـامـرهات شـجـر طـور کجـا و شـجـر سـامـرهات آسـمــان بـال زنـد دور ســر سامـرهات نه عجـب کعـبه اگر دور مزارت گردد هرچه جان کرده خدا خلق، نثارت گردد کیسـتی تو که به برج سه محمد قمری؟ نام زیبات علـی و سـه علـی را پـسری هرچه خوبان همه گفتند از آن خوبتری پــدر مـنـتـقـم خــــونِ خــدا را پـــدری چار اُم، هفـت پـدر بـنـدۀ جود و کرمت نه فقط سامره، قلب همه خوبان حرمت ای حـرم گـشته به دور حرم سـامرهات چشم رضوان به ریاض الارم سامرهات دل زند موج به هر پیچ و خم سامرهات سـایه افـکـنـده بـه عـالم علـم سـامرهات حـرم امـن خـدا صـحن تـو و حـائر تـو همه شـب مهـدی موعـود بود زائـر تـو من کی اَم تا که ثنا گوی تو باشم مولا؟ یا که مشـتاق گـل روی تـو باشـم مـولا یا کـه سـرگرم هیـاهـوی تـو باشـم مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم مولا! من ندارم به جهان غـیر تو مولای دگر چه بـرانی چه بخـوانی نروم جای دگـر دل بـرد از همـه پـیغــامبـران دیــدارت چـــارده آیــنـــه در آیــنـــۀ رخســـارت یوسف آورده سر و جان به سر بازارت سـرمـۀ چـشـم مـلـک خـاک ره زوّارت صلواتی که از آن بوی خـدا گردد حس به تو و بر حسن و روح عروست نرگس گر چه یک عـمـر ز افـعـال بـدم آگـاهم گرچه نبود به بساط از همه هستی آهـم گرچه بگذشته به غفلت همه سال و ماهم بـه عـنـایـات شـما مـیـثم ایــن درگـاهـم طبع خود را همه جا وقف شما سازم و بس هر که هستم به تولای تو مینازم و بس
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشتههای وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کـبوتر نشسته در حرم پَـرِ شکـستهاش برای مدح تان قـلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیریاش برای پایبوسیات به اشتـیـاق خـم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نـوای یـا ابـا الحـسـن نـوای بـازدم شـود کـنار خـوان جامعـه، دعـا نمیکـنم دگر زبـان حـاجـتم هـمین دو دیـدۀ تـرم شود منـی که در تـمام زنـدگـی ابا لجـوادیام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خـوار معـدن فـضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشارۀ نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حـفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بیتو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم بخـوان بـرای مـا فـراز قـادَة الْـهُـداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قـبـیله زنده کن بخوان و شرح کن فـراز سادَة الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خـودت مـعـرفـی نـمـا أئِـمّـَة الْـدُعـاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بـیا نـشان بـده به ما حـقـیـقـت صلاة را حـمـایـت بـتــول از ابـوتـراب را بـگـو عـیان نـما به خلـق راز ذادَة الْحُـمـاة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس میشوم دعـای مـا دعـا نـبـود اگر نـبود جـامـعه دعا گـره گـشا نـبـود اگـر نـبود جامـعـه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مـریـد هـل اتـی نبـود اگر نـبـود جامعه کنار چاه غـالیان و صوفـیان کسی دگر به راه، آشـنـا نـبـود، اگر نـبـود جامـعـه غـروب جـمعههای ما اسیـرهای مبـتـلا به عـشق، با صفا نبـود اگر نبود جامعه خلاصه عـرض میکنم میان اعـتقـاد ما خـدا هـمین خـدا نبـود اگر نبـود جامـعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف دعا که میکنی گـناه خلـق پاک میشود جهان بدون بودنت چه هولناک میشود خدا به خـندههای بر لب تو شاد میشود خدا به خشم چهرۀ تو خشمناک میشود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانـتی کـند، بدون شک هلاک میشود مرید مکـتبت برای کسب نـور معـرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک میشود در انـتـظار دیـدن جـمال توست سائـلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک میشود همین که هیچ کس کنار من نبود، میرسی به دست خود به ما فقیرها پیاله میدهی شراب ناب و کهنۀ هـزار ساله میدهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعـیان برای جـبر و اخـتیار هم رساله میدهی فـدک نـمـاد غـربت عـلی و فـاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قـباله میدهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله میدهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله میدهی؟ به لطف تو اسـیـر شـاه عـالـمـیـم تا ابـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
شمیم عطر رحمت میوزد از کوچهها امشب دوباره دیده شد در آینه وجهِ خـدا امشب میان گاهواری که مَلک گهواره جنبان است به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه شب امشب که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم چرا که نام هادی میشود درد و دوا امشب ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی شده آئـیـنهبـندان خـانۀ ابنالـرضا امشب شبـیهِ کنج ایوانِ طلا در کنج این هجره نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب دخـیـلِ دامن این نازدانه شهـر پیـغـمـبر نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب نه اینکه در مدینه کوچههای شهر روشن شد چراغان میشود از نور او عرض و سما امشب شب میلاد ساقی پُر کند جام مرا از مِی چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب شده عرش برین شهر پیمبر لیک میدانم خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب دمِ بابالجـواد آنگونه خـیل زائران دیدم که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
خَبَرش آمده که عرش چراغان شده است خنده مهمانِ لبِ حضرتِ باران شده است گُـلِ لـبـخـــند کـه آمـد بـه لـبِ مـادرتـان همۀ عرشِ خدا شاد وُ غزلخوان شده است سـفـرهای پُر بَرَکت پَـهـن شـده در دنـیـا نان خورَش حاتم وُ ایّوب وُ سلیمان شده است خوش به حالِ دلِ هرکس که به او دل داده میـهمانِ حـرَمَش زائرِ سبحان شده است دَم به دَم شکرِ خدا کُن که به او دل دادی مکـتَـبَـش مصطفـوی وُ نَسَـبَـش مولایی نَفَـحات وُ حـرکات وُ نَـفَـسـَش زهـرایی وارثِ صبر وُ کراماتِ عمویَش حسن است خُلق وُ خویَش، بَر وُ رویَش، همه عاشورایی آبـرودار شـود سـائـل وُ مِـسکـیـنِ حـرم خوش به حـالِ دلِ ما که شده سـامّـرایی آمـد و شادی وُ سبـزی وُ طـراوت آورد وَ به یُـمـنِ قـدمَـش خـاک شـده رویـایـی صـف ببـنـدیـد مَـساکـینِ حـرم با شـادی آمـده تــا دلِ طـــوفــان زده آرام شـــود حـج نَرَفـته حـرمی صاحبِ اِحـرام شود علوی نام وُ مَرام است عجب نیست اگر وارثِ بـیـرقِ جــاءَالـحَـقِ اســلام شــود او نگـاهی بُکُـند فُـلک وُ فَـلَک میگردد شیرِ حَق کرد نَظَر شیـرِ ژیان رام شود قـابی از سـجـدۀ سجّـاد وُ کـلامِ باقـر… با دَمِ صـادق وُ کـاظـم اگـر اِدغـام شود میشـود صـفـحـۀ خـشکِ دلِ مـا آبـادی زائران حرم وُ صحن وُ سَرا را عشق است عاشـقـانِ نقی وُ اسمِ شما را عشق است هر کسی جامعه میخـواند وُ حالی دارد در حریمِ پسرِ جود وُ سَخا را عشق است نوۀ حضرتِ سلطان وُ مسیرِ فـرج وُ… دلبرِ خوش سخن وُ میرِ وِلا را عشق است سامـرایی شـدهها مـاهِ نَـوا نزدیک است گریه وُ سینه زنی؛ کربوبلا را عشق است مشهد وُ سامرهُ و کربوبلا میگویند…
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
ای «سُرّ مَن رَأیٰ»ی غم ما فقـیرها ای رویـش امـیـد، مـیـان کـویـرهـا ای خـالـق زیـارت کـلّ ذواتِ نـور ای جـامـعـه سُـرای تـبـارِ کـبـیـرها یا هـادیالاُمَـم! اگر انـوار تو نبـود بـیـراهـه میشـدنـد تـمـام مسـیـرهـا منّت کشیده عرش، برای جلوس تو اما نشستهای به حـصارِ حـصیـرها مـعـلـوم شـد، امـامِ تــمـامِ خـلایـقـی تا سر گـذاشـتـند، به پای تو شیرها ای مظهرِ شکوهِ علی؛ چارمین علی! میلاد توست، مطـلع عـید غـدیـرها یا ایهاالعـزیز! تَـصَدَّق عَـلیَ الذَّلـیل عشق تو عزّت است، برای حقیرها یکبار هم به گوشۀ صحنت نظر بکن یکـدم بیا به دیـدن ما گـوشهگـیرها! بنـشـین کـنـار سـفـرۀ سائـل تـبارها برکـت بده به لـقـمۀ نان و پـنـیـرها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
دوباره مطلع اشعار من «علی جان» است چکیدۀ من و طومار من «علی جان» است چهار مرتـبه مِـی میزنم ز جام عـلی دوباره این کرۀ خاک، با صفا شده است شبیه عرش خدا شهر سامرا شده است و بـاز مـرغ دلـم پـر زده به بام عـلی سـلام حضرت خـورشیـدِ سامـراییها سـلام مـعــنـی امّــیــد سـامــرایـیهــا من اهـل شهـر توأم بـنـدۀ مـرام عـلـی تو از تبار خودت، یک کم از عشیره بگو برای من که نشستم به خاک تیره بگو من از شراب تو مستم ز مدح نام علی قسم به عشق که عشقت نهایت عشق است که نورِ محضِ تو کارش هدایت عشق است تو سفره داری و من بارِ بارِ عام علی شرابِ کهنۀ ذی الحجه در سبوی من و زیارت خـودِ ساقـی شد آرزوی من و به سامرا و نجـف دل دهم به دام علی شما مخـاطب نـعـم الامـیـرهای مـنـی و روشـنـایـی کـلّ مـسـیـرهـای مـنـی به احـتـرام تـو شـادم به احـترام عـلی اگر چه شادی من بینهایت است امشب تمام حاجت من یک عنایت است امشب مرا بـبـر به حـرم با گـلِ سـلامِ عـلـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
چو بر سریر ولایت نشست خسرو دین فـلک نهـاد به درگـاه او سـر تـمـکـین بیا که صبح هـدایت دمـید و شد تابـان در آســمـان ولایـت سـتـارۀ دهــمـیـن ز نـسل احـمـد مُـرسل ز دوده حـیـدر ز نـور فـاطـمـه طاووس بـاغ عـلیّـین ز آسـمـان امـامت دمــیـد خـورشـیدی که آفـتاب جـمالش گـرفت روی زمین به سالکان حقیقت دهید مژده که گشت امـام هـادی فـرمانـروا و رهـبـر دیـن ستارهای که ز انوار چهره، روشن کرد فضای کون و مکان را به نور علم و یقین مه سپهر فضیلت، محـیط جود و کرم شه سریـر ولایت چـراغ شـرع مبـین طلیعهای که ز بهر طواف شمع رُخش گـشوده بال چو پـروانه جبـرئیل امین شهنشهی که شهان پیش خاک درگاهش کشیده دست ز تخت و کلاه و تاج و نگین مهی که بهـر تـمـاشـای آفـتاب رُخـش نشسته در صف گردون ستارگان به کمین سُرور سینۀ زهـرا، سلـیل خـتم رسـل نهـال گـلـشن طاهـا و روضـۀ یـاسیـن به پیش تربت پاکش دم از بهشت مزن که خاک اوست مصفّاتر از بهشت برین ضمیر اهل یقـین از صفای او روشن دهـان اهـل ادب از کـلام او شـیـریـن رُخش طلـیعـه آیات کـبریاست بخوان صفات ذات خدا را از آن خطوط جبین چو دُرّ لئالی طبعش به گوش دل آویز که طبع اوست گرانمایه گنج دُرّ ثمین شهـی که حکـم ولایـش ز بامـداد ازل نوشته کـلک قضا بر صحـیفه تکـوین حصار علم و یقین شد به دست او ستوار کتاب فضل و شرف شد به نام او تدوین رسا چو خواست که دفتر به زیور آراید نـمـوده نـامه به نـام مـبارکـش تـزئـین
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
جـلـوهای از جبـروت آوردند سـورهای از ملکـوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سـرِ این بَرَهـوت آوردنـد به درِ خـانـۀ آقـا یـک شـهـر هـمگی دستِ قـنـوت آوردند به تـمـاشـای تــو آدم را بـاز از بهشتـش به هـبوط آوردند از سـرِ سـفـرۀ زهـرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند آب و آئینه و قرآن این است قبله خوب است همین در باشد عــلــیِ آلِ پـیـمــبــر بــاشــد چارمین نـادِ عـلی را گـفـتـند بـایـد ایـن نـام مـکـرر بـاشـد چار دیـواریِ کعـبه یعنی… چـارسـو جـانبِ حـیـدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن بـا مـفـاتـیــح بــرابـر بـاشــد بگـذار از لـب بامت نـرویـم دلِ مـا مـثـل کـبـوتـر بــاشـد گـیـسویی دین و دلِ ما بُـرده خاصه وقتی که معـطر باشد آی هـمـنـامِ رضا آمـده است زلفِ تو کـاش مـجعـد نـشود دل در این شـام مُـردد نـشود تو عـلی هـستی و مانند عـلی هیچکس صاحبِ مسند نشود هست تا سـامـره و سردابـش حـالِ ما شُکـرِ خـدا بـد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کـاش از کـوچۀ ما رد نـشود دلِ من رفت به کویَت گـفـتم رفـتِ تو کـاش که آمد نـشود گـرهام دستِ تو بود و وا شـد کـار دستِ تو نـبـاشـد نـشـود صد و ده مرتبه مُمـتد گـفـتیم دیـدنـت جـامـه دَریــدن دارد یـا که انـگـشت بُـریـدن دارد مژهام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نـازِ این زلـف خـریـدن دارد دلِ من مـیتـپـد آقـا چه کـنـم آهــویـی مِـیـلِ رمـیـدن دارد ما رسیدیـم و زمین اُفـتـادیـم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفـتند در اوصافِ شما دیـدن و دیــدن و دیـدن دارد عـلیِ عـالیِ اعـلیٰ هادی ست چـیـنـیام، آیـنـهام میشکـنـم که تَرَک خورده ترین قلب منم ســامـرایِ تـو بـنــا شـد امــا مـن پـریـشـانِ امـام حـســنـم بعد تو وقف بقیع، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهـدی کو من اویــسم بـه هـوایِ قَـرنـم گـریـهام را به مُحـرم برسان کُـشتـۀ روضـۀ یک پیـرهـنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بیکـفـنم کــاروان آه کــه آمــد از راه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
ای هدایت را به معنا جلوه گر وی امامت از وجودت مفـتخر نام زیـبـایـت عـلـی و عـالِـمـی امـتــداد نـسـل پـاک هــاشـمـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
امشب از جام ولایت سر خوشم از دل و جان باده را سر میکشم مـیـکـده دارد هـوای دیـگـری در طرب آورده می را ساغری هر طرف آید ندای نوش نوش میرسد از عـالـم بالا سروش مُلک ایمان را چراغـانی کنید سینه ها را جمله جوشانی کـنید از سمانه شد عیان روی نگار کـز رُخش آمد به دنیا نو بهار مه خجـل از طلعت زیـبای او جـمع مـسـتان والـه میـنـای او در سرای فـاطـمه گـل باز شد گـوئـیـا بـار دگـر اعـجـاز شـد دیـده بگـشوده به عـالم نوگـلی که بود نور دو چـشمان عـلـی تهـنـیـت آیــد ز سـوی کـبـریـا در حـریـم خـانـۀ ابـن الـرضـا او بود چـشم و چـراغ فـاطـمه دردها سازد بگـردون خـاتـمه زینت عرش است و ارکان وجود مـهــرۀ زیـبــای خــلاق ودود بـاز یـاران وا گـل شـادی شده سـالــروز مــولـد هــادی شـده عاشقان احساس مستی میکنند خاک پایـش کل هستی میکنند میزند خنده به مستان روزگار میسراید نغمه از شادی هزار نـوبـهـاران با دلـی افـروخـتـه بر تن گـل جـامـۀ گـل دوخـتـه در جنان زهرای اطهر لب گشاد کـامـده دنـیـا گــل بــاغ جــواد مُهجت قـلب عـلی مرتضاست نور چشمان علی موسی الرضاست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
ساقی امشب بسته با پیمانه پیمانی دگر سفره رنگین کرده بهر تازه مهمانی دگر باغبان را گو بپاشد بذر شادی در زمین تا بـبارد ابـر رحـمت باز بـارانـی دگر باید آدم درجنان امشب گـل افشانی کند تا به تخت گـل نشیـند جان جانانی دگر تا نـترسد نـوح پـیغـمـبر ز طـوفـان بلا رحمت حق کرده برپا باز طوفانی دگر آتش نمرودیان خاموش گردید و خـلـیل تکیه گاهش تخت گل شد در گلستانی دگر شهر یثرب سینۀ سینا شده کز لطف حق زد قدم دراین جهان موسی ابن عمرانی دگر گر مسیحا مُرده را ز انفاس گرمش زنده کرد جـسم او را داده میـلاد نـقی جانی دگر بر جواد ابن رضا حق داده از دریای جود گـوهـر ارزنـده و دُرّ درخـشـانـی دگـر خیزران باید زند گلبوسه بر روی عروس کز شرف آورده بهر دین نگهبانی دگر فاطمه در باغ جنت بزم شادی چیده است چون که دیده نهمین گل را به دامانی دگر ازشب ظلمانی و تاریکی ره غم مخور زآنکه آید بعد شب صبح درخشانی دگر خاتم پیغـمـبران تبریک گـوید بر عـلـی چون عـلـی را آمده مـاه فـروزانی دگر زد قدم در مُلک هستی حافظ صلح حسن تا دهد با صبر خود درصحنه جولانی دگر نهضت خونین عاشورا و پیکار حسین یافـته، از این پسر گـرمی میـدانی دگر محور بحر عـبـودیّت چو زین العـابدین داده بر محراب طاعت عشق و ایمانی دگر گوهری را داده بر ما مکتب بحرالعلوم تا نـگـردد جـاگـزین عـلـم نـادانی دگـر فارغ التحصیلی ازدانشگه فقه و اصول آمده بر ما دهـد سـرخـط عـرفـانی دگر همچنان موسی ابن جعفر درمقام بندگی آمده با خـط انـسان سـاز انـسـانی دگـر تا نمانـد در جهـان خـالی سریر ارتضا آمده همچون رضا در دهر سلطانی دگر چون جواد آمده به دنیا منبع جود وسخا کز علوّش گشته رنگین خوان احسانی دگر از ولای هادی دین شاعر « ژولیده» را حق نـموده شامـل لطف فـراوانی دگـر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
الـبـشارت که دهـم حـجّـت سـبـحـان آمد شـافـع هـر دو سـرا، رهـبـر ایـمـان آمـد سـرورعــالـمـیـان، مـحـور امـکـان آمـد که جهان از رخ وی، روضۀ رضوان آمد پـرتو مهـر رخـش، تا به زمین پـیدا شد دستههای ملک از عـرش برین پـیدا شد رهبر عالمیان آنکه جهان را سبب است تحت فرمان وی، افواج ملک با ادب است طیّب و طاهر و هادیّ و نقیاش لقب است خسرو ملک عجم قائد قـوم عـرب است شرع احمد ز وجودش به جهان پای گرفت مهر وی در دل صاحب نظران جای گرفت هم نبی خوی و علی صولت و زهرا عصمت حسنی حلم و حسین طلعت و سجّاد آیت باقری علم و زصادق به صداقت نسبت کاظمی عفو و رضا خوی و جوادی همّت پدر عـسـگـری و جـدّ ولی عـصر است آنکه بر پرچم وی آیت فتح و نصر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
آفـتـاب عـزّت از عـرش جـلال آمد پديد روز عـيـد شـادمـانى را هـلال آمد پـديد آفـتابِ فضل، تابـان گشت از كـوهِ شكوه ظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پديد روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنك بهـتـرينِ روزهـاى مـاه و سـال آمد پديد اخـترى گـرديد از بُـرج ولايت جـلوه گر كز جـمالش آيـتى فـرخـنده فـال آمد پديد آسـمـان عـلـم را تـابـنـده مـاه آمد عـيـان گـلـسِتـان شـرع را خُـرّم نهـال آمـد پديد در سپهر عزّ و شوكت آفـتاب آمد فـراز بر هُماى دين و دانش پَرّ و بال آمد پديد دشـمـنان را مـايـۀ درد و الـم شد آشكار دوستان را دافـع رنـج و مـلال آمد پـديد اى مسلمان ديده ات روشن كه از لطف خدا هـادى الامّه، شه احـمـد خصال آمد پديد عشق و دل را موجبات اتّحـاد آمد عيان جـان و تن را موجـبات اتّـصال آمد پديد ركن دين، بحر سخا، غيث كرم، غوث اُمم نور حق شمس الضحى، فضل الكمال آمد پديد عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و كمال بر سرير جـاه و اورنگ جـلال آمد پديد شوكت و جاه و سعادت را محيط آمد عيان حكمت و علم و فضيلت را جمال آمد پديد جلوۀ ديگر به خود بگرفت عالم بهر آنك بر رخ زيباى خلقت خط و خال آمد پديد هرچه خواهى از خدا «طايى» بخواه امروز چون بهر حاجت خواستن نيكو محال آمد پديد
: امتیاز
|